کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

واکسن یک سالگی

سلام عزیزم امروز واکسن یکسالگیت(MMR) را زدیم. اون لحظه که آستینتو بالا زدیم و خانم با واکسن به سمتت امد شروع به گریه کردی ولی زود آروم شدی و توی ماشین نانای هم کردی. کاش ما آدم بزرگ ها هم مثل این کوچولوها بودیم و دردها و غمهامون زود به شادی تبدیل می شد. ...
29 آذر 1391

چکاپ 1 سالگی

سلام پسر نازم امروز وقتی دم در خونه آماده بودی من امدم ساک و کیفمو بردارم یکهو زمین خوردی و متاسفانه دندون جلوت لب پر شد. من خیلی ناراحت شدم. پسرم من همش مواظب تو هستم و یک لحظه این اتفاق افتاد آخه خیلی شیطون شدی. مامانی فدات بشه خیلی غصه خوردم. چکاپ: وزن: 10.4 کیلو گرم قد: 80 سانت دور سر: 48 سانت خدا رو شکر همه موارد خوبه و قدت عالیه. ...
28 آذر 1391

برف بازی کورش

  سلام عزیزکم اولین برف زمستانی در تهران که هفته آخر پاییز آمد همه جا را سفید پوش کرد. البته در منطقه ما چون نزدیک کوه هستیم خیلی بیشتر بود. از برف خیلی خوشت امده. تا میگم برف میاد به سمت پنجره نگاه می کنی. امروز با بابایی جلوی برج برف بازی رفته بودی. منم چند تا عکس ازت گرفتم. قربون اون قیافه خوشگلت عکس ها در ادامه مطلب ...
28 آذر 1391

جشن تولد یک سالگی کورش

سلام گل باغ زندگیم جشن تولد کورش پنج شنبه 23 آذر از ساعت 7 تا 11 برگزار شد. بابایی حدود 50 تا بادکنک برای تزیین تولدت باد کرد.پسرکم شب تولدت 30 تا مهمان داشتیم که عمه ها و عمو و خاله و دایی بودند.نی نی های مهمونی صبا جون و درسا جون بودند. جای خاله معصومه و دایی محمد که آمریکا هستندخیلی خیلی خالی بود و مامان بزرگ که روز قبل از مهمانی مجبور شد به سفر برود. موقع بریدن کیک تا چاقو را آوردیم تو حمله کردی که چاقو را بگیری بخاطر همین کیک بریدن با تو نداشتیم.در ضمن مامان کلاه تولد را یادش رفته بود بیاره سرت بذاره اشکال نداره باهاش بعدا عکس می گیریم.فوت کردن شمع کیکت خیلی خوشگله چون بجای اینکه هوا رو از دهنت بدی بیرون از بینیت می دی...
25 آذر 1391

مامانی ناراحته

کوچولوی خوشگل چرا بعضی وقتا مامانی رو ذله می کنی. آخه مگه می شه بدونه پوشک و لباس باشی. وقتی می خوام عوضت کنم یا لباست را عوض کنم انقدر مقاومت می کنی جیغ می زنی می چرخی که خدا می دونه و من تمای کلک های روانشناسی و غیره را پیاده می کنم تا لباساتو عوض کنم. ...
23 آذر 1391

راه افتادن کورش

امروز یهو بدون مشوقی شروع به راه رفتن کردی. قبل از این چند قدم بر می داشتی ولی همیشه با کلی تشویق و معمولا بین دو نفر تمرین می کردی و آخرین قدم ها هم خودتو می انداختی ولی امروز خودت دنبال من امدی تو اتاق کلی ذوق کردم. ...
20 آذر 1391

مفهوم دست زدن

عزیزم امروز بهت می گم به کنترل دست می زنی تلویزیون ثصویرش خراب می شه (منظورم برفکیه) بعد تو شروع می کنی به دست زدن. الهی قربون عقل کوچیکت برم. آخه این دست زدن با اون دست زدن فرق داره. ...
20 آذر 1391

سینه خیز رفتن کورش

سلام گلم من یک کاتالوگ تبلیغی قرمز را با فاصله از تو روی زمین گذاشتم و داخل حمام رفتم یک کاری انجام دادم و آمدم دیدم کاتالوگ تو دستته کلی ذوق کردم. تو برای اولین بار سینه خیز رفته بودی. این ماجرا در تاریخ 4 شهریور 91 اتفاق افتاد. سینه خیزت مثل سربازها بود. خیلی خوشگل سینه خیز می رفتی. ...
19 آذر 1391

ختنه کورش در 3 ماهگی

سلام پسرم عزیزم من و بابایی دوست داشتیم هر چه زودتر ختنه ات انجام بشه و کمتر درد بکشی. دکترت گفته بود بهتر 3 ماهه بشی و ما هم صبر کردیم تا 3 ماهه شدی. دکترت آقای دکتر مولاییان را به ما معرفی کرده بود و می گفت خیلی عالیه و ما به مطبش مراجعه کردیم ودکتر گفت من در بیمارستان با بیهوشی انجام می دم. من و بابایی یک کم ترسیدیم و متاسفانه تو مریض شدی و ما وقتتو که نزدیک عید نوروز بود کنسل کردیم . بعد از عید روز 19 فروردین من و بابایی تصمیم گرفتیم تو رو ببریم مطب آقای دکتر محمد ترکمن که زیاد در مورد ختنه ازش شنیده بودیم و این کار را انجام بدیم. وقتی رفتیم بابایی  که انقدر استرس داشت که دکتر ازش خواست بیرون اتاق باشه و من بالا سرت ایست...
18 آذر 1391